آدمها مثل رودخانه میمانند آدمهارودخانه هستند و حسادت فصلی از سال حسادت چهره ای زشت از رودخانه ی وحشیآدمهاست که با تند آب و سیل ، هر چه ساختند را ویران میکنند و در آن خشمویرانگر اهریمنی در آن حس مبتذل بی معنا جایی نیست که بیاندیشی آیا گلی کهدر باغ دلی کاشته بودم نابود کردم؟ چند می ارزد؟ غرور از کشتار شخصیت جوانه هایمحبت؟ کاش حسادت میمرد حسادت ماده شغالی است پیر ، آبستن نوزادی زیبا رو وزشت اندیش حسادت نفرت میزاید حسادت حقارت میزاید حسادت از لحظه های آبی،ساعتهای مبتذل بی شرفی میسازد
مسافر غریب دانشچوی مکانیک هستم از خدا 21 سال عمر گرفتم بهترین آرزوم این بوده که وقتی بر می گردم به گذشتم نگاه می کنم احساس پشیمونی نکنم و بهترین مسیر رو انتخاب کرده باشم